به این وبلاگ خیلی خوش آمدید تشکر از انتخاب خوب شما
RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com
Alternative content Up Page Powered By :hamedmax73
Powered By :hamedmax73
Powered By :hamedmax73
|
عید سعید غدیر خم بر تمامی مسلمانان شیعه جهان و سادات عزیز مبارکباد باتشکر مدیریت من کنت مولا،فهذا علی مولا یا علی یا علی یا علی ... یا حیدر مدد بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خیلی خوش آمدید از اینکه این وبلاگ را انتخاب نموده اید از شما سپاس گذاریم بزودی این وبلاگ کار خود را آغاز خواهد کرد با تشکر مدیریت او هنوز منتظر است تا برگردیم . او هنوز ، هر روز ریسمانی می بافد تا از آن به عرش برسیم . و ما هر روز ، آن ریسمان را به دست و پایمان می بندیم تا مبادا سویش برویم . آدم یکبارگندم چید و به زمین تبعید شد ، و من و تو در زمنینیم و هر روز خوشه چین خرمن خورشیدیم و داس ماه را به شکار زنان فراخ چشم برده ایم . خدا می داند که من و تو به کجا تبعید خواهیم شد ! شیطان را یک بار از بهشت راندند ، و من و تو هر روز هزار بار از بهشت می گریزیم به اختیار خود . با این همه او هنوز امیدوار است که بر می گردیم … یک دقیقه سکوت به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند! به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم! به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد! به خاطر چشمانیکه همیشه بارانی ماندند! یک دقیقه سکوت! به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند! بخاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است! بخاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید! یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!! برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی هیچ کس اینجا گم نمی شود آدمها به همان خونسردی که آمده اند چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند یکی در مه یکی در غبار یکی در باد و بی رحم ترینشان در برف. آنچه بر جای می ماند رد پایی است و خاطره ای که هر از گاه پس می زند مثل نسیم سحر پرده های اتاقت را خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند و چشم هایش را می بندد و می گوید من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه حالا یادت آمد من کی هستم خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم و بغضهایمان پشت سر هم میشکند، وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان؛ وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد، وقتی طاقتمان طاق میشود و تحملمان تمام... آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو، فقط تویی که کمکمان میکنی... آن وقت است که تو را صدا میکنیم، تو را میخوانیم. آن وقت است که تو را آه میکشیم، تو را گریه میکنیم، تو را نفس میکشیم. وقتی تو جواب میدهی، دانهدانه اشکهایمان را پاک میکنی و یکییکی غصهها را از توی دلمان برمیداری، گره تکتک بغضهایمان را باز میکنی و دل شکستهمان را بند میزنی، سنگینیها را برمیداری و جایش سبکی میگذاری و راحتی؛ بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی و بیشتر از لبها، لبخند، خوابهایمان را تعبیر میکنی و دعاهایمان را مستجاب و آرزوهایمان را برآورده، قهرها را آشتی میکنی و سختها را آسان. تلخها را شیرین میکنی و دردها را درمان، ناامیدها، امید میشود و سیاهها سفید سفید... خدایا تورا صدا میکنیم ،تو را می خوانیم از دست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست دیری است که از خانه خرابان جهانم بر سقف فرو ریخته ام چلچله ا ی نیست در حسرت دیدار تو آواره ترین هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن مرزی است که مشکل تر از آن مرحله ای نیست سرگشته ترین کشتی دریای زمانم می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست من سلسله جنبان دل عاشق خویشم بر زندگی ام سایه ای از سلسله ای نیست یخ بسته زمستان زمان در دل اسفند رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست تو خدایی ترین خدایی هستی که تا بحال دیده ام. با عشقی بی اندازه ما را از گلی پست آفریدی و آدم کردی... ما تمام خوبی ها را از دلمان کنار زدیم و از لابه لای آن طمع را بیرون کشیدیم و.... هبوط کردیم. تو با محبت به ما نگاه کردی و وعده ی بهشت را دوباره دادی. بهشت چیست؟ بهشت چیزی جز رضایت توست؟ غیر از لبخند تو؟ غیر از همنشینی با حسن (ع)؟ ما گفتیم خوب می شویم. و باز بدی کردیم. تو در چشمهای گستاخ ما دنبال ذره ای پشیمانی گشتی، ذره ای محبت، ذره ای ادب. گاهی عبرت نامه ای پیش پایمان گذاشتی، نشانه ای ، علامتی، بلکه یادمان به تو بیفتد، یادمان به تو افتاد وقتی حرف از دوزخ شد. دوزخ چیست؟ چیزی غیر او سرزنش توست؟ چیزی غیر از نگاه ملامت بار علی (ع) ؟ غیر از اخم حسین (ع)؟ ما کم کم به طرفت برگشتیم و تو تمام رخ رو به ما کردی و با خوش آمد گویی ما را در آغوش گرفتی چون آغوش تو حریم داشت، پاکمان کرد. همچون آب همچون آینه مثل برگ. و ما دوباره با نوک تیز گناه روی این شیشه را خط انداختیم، و در این آب سنگ، و رگهای برگ را خشکاندیم. این هرگز یک متن ادبی نیست. این حقیقت تلخ زندگی یک انسان فراموش کار است. آه... خدایا در قیامت، انسانها همچون سیل خروشانی در پیشگاه تو حاضر می شوند. تو باز هم نگاه می کنی، عاشقانه و می بینی این آدمهای مخلوق تو، می ترسند. چشمشان هراسان تو را می جوید. و تو همه را به بهانه ای به بهشت می بری... یکی چون عاشق حسن (ع) بود. یکی چون بدست زائر مدینه آب داد. و دیگری چون دلش برای امام رضا (ع) لرزید. و در نهایت همه را از شرمندگی آب می کنی. تو پیروز نهایی می شوی. قهّار واقعی. خدایا شکر که تو کاملی. و الا از درد تنهایی چه می کردی؟! نامت چه بود؟آدم. فرزند؟مرا نه مادری نه پدری بنویس اوّلین یتیم خلقت. محل تولّد؟بهشت پاک. اینک محل سکونت؟زمین خاک. قدت؟روزی چنان بلند که همسایه ی خدا اینک به قدر سایه بختم به روی خاک. اعضای خانواده؟حوای خوب و پاک قابیل خشمناک هابیل زیر خاک. روز تولدت؟روز جمعه به گمانم روز عشق. رنگت؟اینک فقط سیاه از شرم آن گناه. چشمت؟رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان. وزنت؟نه آن چنان سبک که پرم در هوای دوست نه آن چنان وزین که نشینم به روی خاک. جنست؟مرا نیمی خاک نیم دگر خدا. شغلت؟در کار گشت امینم. شاکی تو؟خدا. نام وکیل؟آن هم خدا. جرمت؟یک سیب از درخت وسوسه. تنها همین؟همین! حکمت؟تبعید در زمین. همدست در گناه؟حوای آشنا. ترسیده ای؟کمی. زچه؟که شوم اسیر خاک. آیا کسی به ملاقاتت آمده؟بلی. چه کسی؟گاهی فقط خدا. دلتنگ گشته ای؟زیاد. برای که؟تنها خدا. آورده ای سند؟بلی. چه؟دو قطره اشک. داری تو ضامنی؟بلی. چه کسی؟تنها کسم خدا. در آخرین دفاع؟میخوانمش چنان که اجابت کند دعا |
مهر 1392 7
|